دختر جلگه های خزر
من
از جلگه های خزرم
ازتبارشالیزار
نسبم به درختان توسکا می رسد از هفت پشت
ونیاکانم با بهار وصلت داشتند
مادرم با لباس سبز به خانه ی بخت رفت
و از جهیزیه اش بوی ترمه وخوشه های برنج می آمد
این را زنان نشا کار به گوش هم نجوا می کردند وقتی
پایشان تا زانو در گل فرو رفته بود
و کودکانشان را روی مرزها* شیر می دادند
آنان می گفتند
مادرم وقتی از شالیزار رد می شد
خوشه های برنج قد برمی افراشتند
وچادر شبش *را به تمنا دست می ساییدند.
*مرز = حد تعیین کننده کرت های شالیزار
چادر شب= چادری که زنان شمال دور کمرشان می بندند
- ۰ نظر
- ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۴
- ۳۳۴ نمایش