شاعران روی سخنم باشماست
چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۴۲ ب.ظ
وقتی بازمی گشتید
کوله های تان از واژه انباشته بود
سبد های تان پراز خوشه های گندم بود
دستان تان بوی گل سرخ داشت
از شانه های تان پیچک آویخته بود
و نگاه تان بنفش -آبی بود
درست کنار نیزار از من گذشتید
خود را به باغ رساندم
بوی علف با بوی نیلوفران آمیخته بود
دربان را صدا کردم
ازپشت میله ها، حیرتزده نگاهم کرد
"من هم واژه می خواهم"
سرش را به تاسف تکان داد
دستانش را تکاند
شانه هایش را بالا گرفت
فریاد زدم" من هم واژه می خواهم،دخترانم، غزل وچکامه در خانه تنها مانده اند، خورشید به زودی پشت کوه های غریت غروب می کند"
با نگاهی عبوس قفل در آهنی را محکم تر کرد وزنجیرش را یک دور دیگر پیچید.
شمایان، شاعران شور وتغزل
شما تمام واژگان را قبل ازمن ربوده بودید
واکنون من، جمله دوستت دارم را توان بیان ندارم
اما شما آن را به هزار گونه سروده اید
و
من دهانم یتیم مانده است.
- ۹۴/۰۵/۲۸
- ۲۱۰ نمایش