ادبیات وهنر سپید

بی گاه می سُرند این انگشتان مفلوج بر صفحه کلیدی که حرف "دال" و"لام" اش از کار افتاده است

ادبیات وهنر سپید

بی گاه می سُرند این انگشتان مفلوج بر صفحه کلیدی که حرف "دال" و"لام" اش از کار افتاده است

دراین وبلاگ نوشتارهایی از نقد ادبی ، هنر ،شعر، دلنوشته ها،داستان ها و مقاله ها به همراه عکس های مرتبط به نمایش در آید.

استنلی کوبریک (قسمت 2 )

شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ق.ظ

درسال 1972 میلادی فیلم" پرتقال کوکی" استنلی کوبریک درفرانسه اکران شد این درحالی بود که کوبریک درسی کیلومتری لندن زندگی آرام وانزواجویانه ای داشت و با هیچ مجله یاروزنامه ای مصاحبه نمی کرد اما درآستانه ی به نمایش درآمدن فیلم پرتقال کوکی، کوبریـــــــــک راضی شدیکی از خبرنگاران هفته نامه ای در پاریس با او گفت وگو کند که قسمتی از آن را درادامــــه می خوانیم:


خبرنگار--برخلاف "روسو"شما معتقدید که انسان، بد متولد می شودوجامعه او را بدترمی کند؟

-کوبریک: به عقیده ی من، اندیشه ی روسو مبنی برنهادن گناه "آدم" بر گردن اجتماع،بسیاری از مطالعات جامعه شناسی را، به سوی خطا رهنمون شده است-مطمئنا، طبیعت انسان، طبیعت وحشی اصیل نیست- انسان باضعف های بی شمار به دنیا می آیدواغلب، جامعه اورا بدتر می کند. به نظر من شیوه ی عقلانی دیدن همه چیز، نگریستن به تاریخ وزندگی امروز است.

خبرنگار--شما در فیلم خود دست رد به سینه ی تمام گرایش های سیاسی می زنید.آیا شما یک آنارشیست هستید؟

-کوبریک: به هیچ وجه. من فکر می کنم که مساله، عبارت است از ارزیابی مقداراقتدارلازم جهت برپا نگاهداری تمدن. یعنی مقدار اقتداری که نه زیاد باشد ونه کم.

من فکر می کنم که همیشه باید مراقب دستگاه دولتی بود از سوی دیگر، من به هیچ وجه این عقیده ی واهی را ندارم که با تخریب نهادهای اجتماعی، انسان در خویی ابتدایی خویش غوطه ور خواهدشد.امروز یکی از مشکل ترین مسائل اجتماعی ، دانستن این است که چگونه اقتدار می تواند بدون سرکوب کننده شدن، ادامه یابد، وچگونه می توان اعتماد بمردم را به سیاست وقوانین، به عنوان راه حل ممکن مسائل اجتماعی، جلب کرد.مردم با شدت هرچه بیشتر احساس می کنند که وسایل حقوقی وسیاسی ، بسیار کند وشاید هم بی فایده اند. از سوی دیگر ، اقتدار خودرا ازجانب تروریسم وآنارشیسم درمعرض تهدید، احساس می کند- پرسش این است: در وضعی چنین، چگونه ممکن است تعادلی صورت پذیر شود؟من جوابی برای این پرسش نمی شناسم.


مجله ی سخن، شماره ی 11،دوره ی 21، ص1110، ترجمه ی بهرخ منتظمی

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۰۵/۱۰
  • ۲۰۰ نمایش
  • سپیده عاشوری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی